طنز کوه

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است



یکم: این پیام رییس کمیته ملی المپیک مندرج در وبسایت فدراسیون کوه‎نوردی و صعودهای ورزشی را بخوانید:

"جناب آقای رضا زارعی

رئیس محترم فدراسیون کوه‌نوردی وصعودهای ورزشی

با سلام

  بدینوسیله موفقیت جناب آقای «رضا علیپور» در جام جهانی «نانجینگ» چین و ثبت رکوردی جدید را به جناب‌عالی، جامعه ورزش، اعضای فدراسیون، ورزشکاران، مربیان،‌ کادر فنی و این ورزشکار عزیز تبریک گفته و برای آن برادر بزرگوار، عزت، سربلندی و توفیق روزافزون از خداوند منن (منان یحتمل بوده) مسئلت می‌نماید.

کیومرث هاشمی- رئیس کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران"

   اینکه "رضا علی‎پور" موفق شد در مسابقات رکورد شکنی کند به نظر بنده هم که این پیام را خوانده اصلا به خودش ربطی ندارد و افتخارش مال دیگران است! چرا که ایشان دیگر به خودشان تعلق که ندارند بلکه معلول زحمات شبانه روزی و حمایت‎های بی دریغ مادی (خصوصا) و معنوی زعمای امر است و دقیقا به همین دلیل است که آخرین نفری که برای تبریک نامشان ذکر شده خود "علی پور" است. آن هم برای خالی نبودن عریضه و اینکه دلش ‎خوش باشد و باز هم برود برای ما مقام بیاورد.

به گمانم  حتی آن کلمه "برادر بزرگوار" هم که برای‎شان در متن پیام، عزت و سربلندی مسئلت کردند؛ یحتمل  برادر خودشان منظور  بوده و ما بی خبریم!

  دویم: از من به شما نصیحت که دو زار (در ایران شما ریال می گید اما ما تو خارج اینطوری می گیم!)  به طرف مکالمه‎ و چت‎تان با این موبایل‎های هوشمند که حین مکالمه راحت صدایتان را ضبط می‎کنند و به طرفه العینی همه‎ی گفتگوهای‎تان را در تمامی شبکه‎های اجتماعی از جمله تلگرام عمه‎تان هم فورواد می‎کنند؛ اعتماد نکنید. و حتی مورد داشتیم که  همسران هم با لوکیشن و هک گوشی مچ شوهران دورزن را گرفته‎اند و داستان درست شده است؛ چوبش را خوردیم که می گوییم‎ها.

فلذا مصداق مَثَل مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‎ترسد حواسمان جمع شده است. برای همین این روزها قرار است با یکی در یک خصوصی صحبت کنیم؛ متن گفتگوی ما به این شکل خواهد بود:

-        سلام! از همکاران فدراسیون ورزش مفرح  و مهییج  گل یا پوچ و نون بیار کباب ببر هستم

-        سلام و ارادت

-        آقا یک سوال این مقاله‎ای که در نقد عملکرد فدراسیون نوشتید دقیقا منظورتان چی بود به کی بود؟

-        به نام خدا و با درود به روان پاک! آقای رییس فدراسیون؛ به خدا آقا منظور  خاصی نداشتیم فقط یه تیکه کاغذ تو دستمون بود گفتیم یه گل یا پوچی هم زده باشیم بعد دو خطی هم در موردش بنویسیم همین!

-        چی شد که این رو نوشتید؟

-        والله یک روز که داشتیم از نماز بر می‎گشتیم تاکید می‎کنم از نماز! گفتیم بد نیست یک فریضه دینی رو هم به جا بیاوریم و امر به معروفی کرده باشیم از باب استحبابش! ضمنا ارادت فراوان به رییس محترم ورزش مفرح و همگانی  نون بیار کباب ببر هم داریم

-        اما شما انگار قصد توهین داشتید به ایشون؟

-        نفرمایید قربان شما چرا خدای ناکرده می‎خواهید آب به آسیاب دشمنان قسم خورده فدراسیون بریزید؟ اتفاقا یک روز که در محضر رییس محترم بودیم از بیانات ایشون بسیار فیض هم بردیم و رهنمودهای ایشان واقعا کارساز و امید بخش بود.

-        از نظر شما دست اندرکاران چیزی بلد نیستند؟

-        نفرمایید  قربان اتفاقا من خبر دارم همه‎شان  از صاحب‎نظران مسلط در ورزش گل یا پوچ و نون بیار کباب ببر هستند.

-        ممنونم از شما پس سوء تفاهم بوده؟

-        بله دقیقا

سیم و آخر: حیف شد اولی جون! (اشتک) مرد! کلی عکس باهاش داشتم اما این آخری با مرحوم قبل فوت دعوام شد و منم؛

عکساشو پاره کردم فکر یه چاره کردم و رفتم با جنازه‎اش سلفی گرفتم 

وقت قرصامه باقی بقایتان

پ.ن: عنوان پست؛ از شعر صدای پای آب سهراب سپهری


چندی پیش گزارشی در وبسایت کوهنامه منتشر شد تحت عنوان " گزارش پیمایش در لاپلند- قطب شمال"

متعاقب آن همین گزارش در مجله "کوه" منتشر شد اما با حذف این بخش: "...دقیقا همان روزی که من در ساعات ابتدای آن عادت ماهیانه شدم..."

از آنجایی که "پریود" شدن در زنان گناه کبیره است! و یک هنجارشکنی آشکار و به دور از شئونات اخلاقی و اجتماعی مانند بچه دار شدن و بچه شیر دادن و اجابت مزاج کردن که ذکر آن ها به هر شکل ممکن تابو شکنی آشکار و عبور از خط قرمزهای بیشماری است!! لذا زین پس بخش ممیزی طنز کوه را راه اندازی کردیم تا نسبت به سانسور بخشهای هنجارشکنانه گزارش‎های کوه‎نوردی اقدام کند و بدینوسیله در جهت صیانت از اخلاق کوهنوردی و حفظ و حراست ارزشها و جلوگیری از پردهدری و اشاعه فحشا و پاک سازی محیط پاک کوهستان از این هنجارشکنان به اصطلاح کوه‎نورد گزارش نویس  قدمهای خوبی برداشته باشیم!!!

پیشنهاد میکنیم  حتی اگر فرزندانتان در سن شصت سالگی‎شان ازشما پرسیدند: بچه چطور و از کجا به دنیا می آید؟ بگویید: پلیکانها شما  را برا ی ما آوردند!

امیدوارم که فرزندان هرگز به روابط زناشویی پدرو مادرهای خود و نحوه به دنیا آمدن پی نبرند وگرنه چه جنایتهایی که اتفاق نمیافتد و چه گناهان کبیرهای که علنی نخواهد شد.

 

 در ادامه گزارش یک برنامه خارجی که به دست غیور مردان تحریریه طنز کوه ادیت و مطابق شئونات اخلاقی جامعه و همسان با هنجارهای ملی اصلاح شده است جهت بهرهبرداری کوهنوردان حریمشناس ارائه میشود.

 

...لیزا وقتش شده بود و به محض مشاهده آن لکهی‎ ننگ! یادش افتاد آن سال جَک چطور تیر خورده بود و چه خونریزیای میکرد!  پس کتاب مقدس را باز کرد و چند خطی خواند جرج هم ارگ نواخت و با او همنوایی کرد. این دو اصولا دست به سازشان خوب است و به وقتش با هم خوب میزنند. البته ما میدانستیم داستان چیست فقط خود را کمی به خریت زدیم!

 جک که بسیار سردش شده بود در کولهاش را باز کرد و  یک بطری آب! در آورد.  لورا هم بلافاصله ماست و خیار را عَلَم کرد؛ همه یک استکان زدیم خیلی گرم شدیم از جک پرسیدم این چیست؟ گفت: شربت سکنجبین خانگی ننهام درست کرده.  خیلی گرم  شدیم البته کمی سرمان گیج میرفت؛ جک گفت: آبلیمو نخورید می بُره! منظورش را نگرفتم آب که بریدن ندارد.

کمی بعد لورا میخواست برود خرگوش بگیرد! یک خرگوش گنده؛  جرج گفت: اما  اینجا زیستگاه خرگوش نیست و آهو و کَل در این مناطق است.  ریچارد که در خنگی دست کمی از جرج نداشت؛ گفت: شاید می خواهد برود شاپینگ!  پیتر درآمد که: فروشگاه در این بر بیابان؟! اگر پیدا کردی  سر راه یک داروی نظافت هم برای من بگیر که نظافت جز ایمان است!